[ شنبه 26 مهر 1398برچسب:, ] [ 21:54 ] [ عرفان ] [ ]

عطر تنت روی پیراهنم مانده...

امروز بوییدمش

 

 

عمـــــــــــیق عمـــــــــــــیق


 

و با هرنفــــــــــــــــس


 

بغضم را سنگین تر کردم...


 

و به یاد آوردم که دیگر


 

تنـــــــــــــــــــت سهم دیگریست


 

و


غمــــــــــــــــــــــــــــت سهم من...

[ شنبه 12 بهمن 1392برچسب:, ] [ 1:45 ] [ عرفان ] [ ]

به دلتنگی هایمـــ دست نزن

می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!

آنگاه غرقـــــ می شوی...

در سیلابـــــ اشكهایی كه

بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !

[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, ] [ 17:4 ] [ عرفان ] [ ]


مـن اگـر عـاشـقانه مـی نـویسم

نـه عـاشـقـم ، نـه مـعشوقِ کـسی !

فـقـط مـی نـویسم تـا عـشق یـاد قـلبم بـمانـد ...

در ایــن ژرفـای دل کنـدن هـا و عـادت هـا و هــوس ها

فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم !

هـمیــن ...


[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, ] [ 16:35 ] [ عرفان ] [ ]

دُنیا ، بازے هـآیــت را سـَـرم در آوردے, گـرفتـنـےهـا را گرفتـے ‌

دادنـےهـا را ” نـَـدادے

حـسـرت‌هـا را کـاشتـے

زخـم‌هـا را زدے دیـگر بـس است

چـیزے نـمـانـده

بـگذار آسوده بخوابم … مـُـحتاج یک خواب بے بـیدارم

 

[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, ] [ 16:12 ] [ عرفان ] [ ]
اَگـه ایـטּ زنـ ــدِگے باشہ

 اَگـه ایـ
טּ سهمم از دُنیــاست

  مـَ
טּ از مـُـ ــردטּ هـَـراسم نیست

ی
ہ حِسے دارم ایـטּ روزا کـ ـه گاهے با خودم مے گم

شاید مـُـردم حـَـواسم نیست 
 
 
[ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:, ] [ 16:2 ] [ عرفان ] [ ]

این هم خصوصیت ما فروردینی ها

اینطور ادمایی هستیم ماها

 

[ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, ] [ 21:13 ] [ عرفان ] [ ]

 

دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست

 

گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست

 

من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل

 

تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست . . .

 

[ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:, ] [ 19:34 ] [ عرفان ] [ ]
شهر را آدم به آدم در پی ات جویا شدم

تا که یک شب دیدمت، دل باختم، رسوا شدم

با نگاهی ساده قلبم را گرفتی، خوب من!

فکر می‌کردم که من عاشق نِمی... امّا شدم!

مثل یک پروانه در شمع نگاهت سال ها

سوختم، امّا عزیزم! با تو من معنا شدم

گفته بودی در کنارت تا ابد هستم ولی

باز رفتی، باز ماندم، باز من تنها شدم!
 


[ یک شنبه 8 دی 1392برچسب:, ] [ 23:21 ] [ عرفان ] [ ]

      سنگ قبر

رو سنگ قبرم بنويس اينجا مجال گريه نيست 

هرکي مي خواست گريه کنه بهش

بگو اون ديگه نيست


[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:22 ] [ عرفان ] [ ]

           ای قدیمی ای خوب

 

ای صمیمی ای دوست           

 گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام میایی  

دیدنت حتی از دور 

 آب بر آتش دل می پاشد  

آنقدر تشنه ی دیدار توام 

که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم 

 دل من لک زده است 

 گرمی دست تو را محتاجم  

و دل من به نگاهی از دور 

 طفلکی میسازد 

ای قدیمی ای خوب 

تو مرا یاد کنی یا نکنی 

 من به یادت هستم 

 من صمیمانه به یادت هستم 

 دایم از خنده لبانت لبریز

   دامنت پر گل باد


[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:21 ] [ عرفان ] [ ]

           نیا باران

نیا بارن.

زمین جای قشنگی نیست.

من از اهل زمینم .

خوب میدانم.

که گل در عقد زنبور است.

ولی سودای بلبل دارد.

و پروانه را هم دوست میدارد.


[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:21 ] [ عرفان ] [ ]
هیچ کس با من در این دنیا نبود
هیچ کس مانند من تنها نبود
هیچ کس دردی ز دردم برنداشت
بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت
هیچ کس فکر مرا باور نکرد
خطی از شعر مرا از بر نکرد
هیچ کس معنای آزادی نگفت
در وجودم رد پایش را نجست
هیچ کس آن یار دلخواهم نشد
هیچ کس دمسازو همراهم نشد
هیچ کس جز من چنین مجنون نبود
در کلاس عاشقی دلخون نبود
هیچ کس دردی نکرد از من دوا
جز خدای من خدای من خدا
[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:18 ] [ عرفان ] [ ]

حال من بد نیست غم کم میخورم

حال من بد نیست غم کم میخورم
کم که نه هر روز کم کم میخورم 
آب می خواهم، سرابم می دهند 
عشق می ورزم عذابم می دهند

 خود نمی دانم کجا رفتم به خواب 
از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!! 
خنجری بر قلب بیمارم زدند 
بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست 
ازغم نامردمی پشتم شکست 
سنگ را بستند و سگ آزاد شد 
یک شبه بیداد آمد داد شد

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام 
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام 
عشق اگر اینست مرتد می شوم 
خوب اگر اینست من بد می شوم

 بس کن ای دل نابسامانی بس است 
کافرم! دیگر مسلمانی بس است 
در میان خلق سر در گم شدم 
عاقبت آلوده ی مردم شدم

 

بعد از این با بی کسی خو می کنم 
هر چه در دل داشتم رو می کنم 
نیستم از مردم خنجر بدست 
بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

بت پرستم،بت پرستی کار ماست 

چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد میبارد چو لب تر می کنم 
طالعم شوم است باور می کنم 

 

من که با دریا تلاطم کرده ام 
راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟ 
قفل غم بر درب سلولم مزن! 
من خودم خوشباورم گولم مزن!

من نمی گویم که خاموشم مکن 
من نمی گویم فراموشم مکن 
من نمی گویم که با من یار باش 
من نمی گویم مرا غم خوار باش

 

من نمی گویم،دگر گفتن بس است 
گفتن ، اما هیچ نشنفتن بس است 
روزگارت باد شیرین! شاد باش 
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آه! در شهر شما یاری نبود 
قصه هایم را خریداری نبود!!! 
وای! رسم شهرتان بیداد بود 
شهرتان از خون ما آباد بود

از درو دیوارتان خون می چکد 
خون من،فرهاد،مجنون می چکد 
خسته ام از قصه های شوم تان 
خسته از همدردی مسموم تان

اینهمه خنجر دل کس خون نشد 
این همه لیلی،کسی مجنون نشد 
آسمان خالی شد از فریادتان 
بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام 
بویی از فرهاد دارد تیشه ام 
عشق از من دور و پایم لنگ بود 
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود 
 
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود 
تیشه گر افتاد دستم بسته بود 
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! 
فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! 
هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه! 
هیچ کس اشکی برای ما نریخت 
هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست 
حال من از این و آن پرسیدنیست 
گاه بر روی زمین زل می زنم 
گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت 
یک غزل آمد که حالم را گرفت: 
ما زیاران چشم یاری داشتیم 
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 

 


[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:18 ] [ عرفان ] [ ]

روزگاريست همه عرض بدن ميخواهند
 همه از دوست فقط چشم و دهن ميخواهند
 ديو هستند ولي مثل پري ميپوشند 
گرگ‌هايي كه لباس پدري ميپوشند
 آنچه ديدند به مقياس نظر مي‌سنجند
عشق‌ها را همه با دور كمر مي‌سنجند 
خب، طبيعي است كه يك روزه به پايان برسند 
عشق‌هايي كه سر پيچ خيابان برسند

 

 

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:16 ] [ عرفان ] [ ]

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شوم،
ترک تصبیح و دعا خواهم کرد،
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد،
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد،
تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند. ...

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:16 ] [ عرفان ] [ ]

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند,
گفته بودم مردم اینجا بدند
دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست،
آن عزیزت عهدوپیمانت شکست.
دیدی ای دل در جهان یک یار نیست،
هیچ کس در زندگی غمخوار نیست.
دیدی ای دل حرف من بیجا نبود،
از برای عشق اینجا جا نبود.

نوبهار عمر را دیدی چه شد،
زندگی را هیچ فهمیدی چه شد.
دیدی ای دل دوستیها بی بهاست،

کمترین چیزی که مییابی وفاست.
دیدی اینجا باید از خود گم شوی،
عاقبت همرنگ این مردم شوی...

[ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:15 ] [ عرفان ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه